چیزی که میرود و از کمان دررفته و دیگر بهجای اولیه خودش برنمیگردد. زمان را میشود خرج کرد،سرمایهگذاری نمود و حتی هدر داد؛ اما نمیشود ذخیرهاش کرد؛ ماهیت زمان چنین نیست.
درباره مدیریت زمان نیز حرفوحدیث بسیار است.
خاصه در مورد نسلهای مختلف مدیریت زمان و تغییراتی که در آنها داده شده است. این بار قصد داریم از نگاه دو شخصیت معتبر حوزه موفقیت، درباره مدیریت زمان صحبت کنیم و به نتایج جالبی هم برسیم. آمادهاید؟…
جک کنفیلد در کتاب «اصول موفقیت» خود اشاره میکند که باید طرحی نو و بدیع در حوزه مدیریت زمان به راه انداخت. او معتقد است که روزهای ما، سه نوع هستند :
کنفیلد روزهای دسته اول را، یعنی همان روزهای بهترین نتیجه را، آنهایی میداند که دست کم هشتاد درصدشان، به انجام کاری که در آن خوب هستیم و بهترین دستاوردها را از آن به دست آوردهایم، سرگرم ایم.
مثلاً اگر من فروشنده باشم، روزهای بهترین نتیجه من، روزهایی است که دست کم هشتاد درصدشان، به پیگیری و بستن قرارداد و ارسال محصول و … میگذرد.
روزهای دسته دوم، روزهایی محسوب میشوند که ما طی آنها، دست به فعالیتها و رفتارهایی میزنیم تا خودمان را برای روزهای بهترین نتیجه، بیشتر و بهتر آماده کنیم. مثل اینکه من همان فروشنده پاراگراف قبلی هستم؛ ولی در روزهای تدارک و آمادگی، سعی میکنم کتابهای تازه منتشر شده در حوزه فروش و مذاکره و بازاریابی را بخوانم؛ یا در دورههایی شرکت کنم؛ یا پای صحبتهای یکی از فروشندگان معتبر بنشینم و …
روزهای دسته سوم نیز، آنهایی محسوب میشوند که طی آن روزها، ما ربطی به کارهایمان نداریم و صرفاً استراحت و بازیابی، کل روز ما را تشکیل میدهد.
حتی گاهی خانواده و فرزندان را نیز به پرستاران، مهد کودک، آشنایان، یکی دیگر از والدین و … میسپاریم تا عمل بازیابی بهطور کامل انجام شود.
کنفیلد معتقد است که بهترین روزهای ما، همان روزهای بهترین نتیجه هستند. اما آیا او درست میگوید؟ از نگاه اول، حق حتماً با اوست. اما وقتی کمی دقیقتر میشویم، به پاسخهایی دیگر هم میرسیم…
در حوزه موفقیت و کامیابی، شخصیت معتبر دیگری وجود دارد به نام دکتر استفان کاوی.
او در کتاب «هفت عادت مردمان کامیاب» خود، هم درباره نسلهای مختلف مدیریت زمان صحبت کرده؛ هم درباره جزئیات مدلی که خودش به آن معتقد است. استفان کاوی معتقد است که کارهای ما، چهار مدلاند :
در نگاه اول، مشخص است که ما باید درگیر کارهای دسته اول و دوم باشیم. اما نکته اینجاست افرادی که درگیر کارهای دسته اول هستند، همیشه تحت فشار زمان خواهند بود و همین تحت فشار بودن، مانع از خلاقیت و رشد اساسی آنها میشود.
دکتر استفان کاوی، معتقد است که باید حرکت از سمت کارهای دسته اول به سمت کارهای دسته دوم صورت بگیرد؛ یعنی کارهایی که مهماند، ولی تحت فشار زمان نیستند. چرا باید صبر کنیم که کارها تا دقیقه نود عقب بیفتند که اینهمه استرس داشته باشیم؟
میتوانیم در دقیقه ده و بیست و سی و حتی نیمه اول، همه کارها را انجام بدهیم؛ در این صورت تحت فشار زمان نخواهیم بود. ضمن این که این دسته از کارها، شامل کارهایی که کانفیلد، آنها را تدارک و آمادگی میداند، میشود.
کاوی معتقد است که موفقها، تمرکز روی کارهای دسته دوم، یعنی کارهای مهم ولی غیر فوری دارند؛ وگرنه کارهای دسته اول را، آیا میشود جزو انجامشان کار دیگری کرد و عقب انداخت؟ نه، هرکسی باشد باید تحت فشار اهمیت و زمان آنها را انجام بدهد.
پس بهاینترتیب، میتوان مهمترین روزها را نه روزهای بهترین نتایج، که روزهای تدارک و آمادگی در نظر گرفت. چرا؟ روزهای بهترین نتایج، درواقع تابع و محصول و بازتابی از روزهای تدارک و آمادگی هستند.
شدنی نیست… بهاینترتیب، چرا باید بهترین روزهای ما، روزهای بهترین نتیجه باشند؟ درحالیکه خود این روزها، بازتابی از روزهای تدارک و آمادگی هستند. پس به صورت خلاصه :
به خاطر همین است که پیشرفت ما در برههای متوقف میشود و متوجه علتش نمیشویم. علت، در این اشتباه استراتژیک است که بهترین روزهای را، روزهای بهترین نتیجه دانستهایم؛ نه روزهای آمادگی و تدارک.
تازه، برای روزهای تدارک و آمادگی هم نه برنامهای داریم و نه اهمیتی قائل هستیم.
نظر شما چیست؟
آیا متوجه روزهای آمادگی و نتیجه در زندگی تان بودید؟
تجربه یا دیدگاه تان را با ما زیر همین مقاله به اشتراک بگذارید